ساحر مکار

برای م ون س..

گنجشک های دم غروب در سرخی آفتاب

اعجاب پیله ی بی اجازه ی درون اتاقم را می دانند

عبور نسیم از تکرار پنجره در شعرهایم

یادآور اعتراض آرام تو بر نخ نمای واژه هاست

نو بسازم از آجر و سیمان و فولاد

مجسمه ی کلمات را بر کاغذ می کشم

ساحر مکار من

حیله خورشیدی چشم هایت را می دانستم

حیف که خیلی مهربانتر از تو بودم ....