برای او که اتفاقی دختر شاه هم بود...
من سیب سرخی نبودم که حسرت دندان های تو را می کشیدم !!!
نه کبوتری که بر بام نگاهت بیاسایم
ما باغ انبار نداشتیم
ندیده بودم شاهزاده ی سپید اسبی از پنجره ی مرمرین قصری
گیسوانم آبشار طلا نبود
من از زیر سنگ های آسیاب آمده بودم
از مرداب پس از باران
با پوتین های گشاد و سیا ه و بوی عطر پدرمان
در گل خوابیده بودم از شبی سرد و تاریک زیر سیم های خاردار تا صبح که آفتاب گرمم کرد
از همانجا بود که جاده های خاکی آغاز شد...
kheyli ghashng boud;)